کلمات کلیدی: جلی - ابوتراب جلی - خروس بی محل
فتح الله خان خودمان دارای حافظه عجیبی است. اگر بگویم صدهزار بیت شعر از حفظ دارد اغراق نگفته ام. این آقا در هر مورد به هر مناسبتی شعری تحویل می دهد و هیج جا در نمی ماند، منتهی هیچکدام از این شعرها نه به مورد است و نه مناسب حال و نه در جای خود قرار گرفته است. حال چند نمونه خدمتتان عرض می کنم و بقیه را به قضاوت خودتان وا می گذارم:
سه چهار سال پیش به یک مجلس عروسی دعوت داشتیم و خانواده های داماد و عروس بزن و بکوبی راه انداخته بودند. فتح الله خان که از مشاهده این جشن و سرور به هیجان آمده بود به آواز بلند گفت:
ـ به به! واقعاً چه وصلت فرخنده ای. تبریک عرض می کنم، به قول شاعر:
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
سرم را بیخ گوشش گذاشتم و آهسته گفتم:
ـ فتح الله خان! دستم به دامنت، مواظب حرفهایت باش. آبروی ما را نریز، جای این شعر اینجا نبود.
فتح الله خان که سخت تحت تأثیر ساز و آواز قرار گرفته بود و بدون توجه به حرفهای من راهش را کشید و رفت جلوی عروس و داماد که پهلوی هم نشسته بودند وگفت:
ـ ای زوج خوشبخت، امیدوارم به پای هم پیر شوید چنانکه شاعر می گوید:
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوزه عروس هزار داماد است
چند وقت پیش، شب هفت مرحوم میرزا نصرالله بود. پس از قرائت فاتحه، فتح الله خان رویش را به طرف میرزا عبدالله پسر بزرگ آن مرحوم کرد و گفت:
ـخداوند تازه گذشته را رحمت کند، واقعاً مردنازنینی بود. شریک غم شما هستیم و از خداوند برای بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل مسئلت می نمائیم. دنیا دار فناست چنانکه شاعر در این باره می فرماید:
یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم
گرم چو عود بر آتش نهند، غم نخورم
به دیدن آقا مصطفی رفته بودیم که قصد زیارت مشهد مقدس را داشت. هنگام خداحافظی، فتح الله خان دستش را به گردن آقا مصطفی حلقه کرد، دو تا ماچ آبدار از صورتش برداشت و گفت:
ـ خوشا به سعادتت، مخصوصاً التماس دعا دارم، امیدوارم به سلامت برگردی و سوغاتی ما را فراموش نکنی به قول شاعر:
یاران و برادران، مرا یاد کنید
رفتم سفری که آمدن نیست مرا!
پریروز به عیادت حاج غلامرضا رفته بودیم که در بیمارستان بستری است. فتح الله خان زبان به دلداری گشود و گفت:
ـ حاج آقا هیچ جای نگرانی نیست. حالتان بحمدالله خوب خوب است، رنگ رویتان هم ماشالله هزار ماشاالله نشان سلامتی مزاجتان است، انشاالله همین دو سه روز به سلامتی از بیمارستان مرخص می شوی. شاعر می گوید:
ای که بر ما بگذری دامن کشان
از سر اخلاص، الحمدی بخوان
بالاخره طاقتم طاق شد، او را به گوشه ای کشیدم و گفتم:
ـ فتح الله خانً دیگر داری شورش را در می آوری، آخر این چه جوی دلداری دادن است؟ چرا شعر بی جا می خوانی؟ بیچاره حاج آقا را با حرفهای پرت و پلایت زهره ترک کردی!
فتح الله خان نگاه استفهام آمیزی به من کرد و گفت:
ـ نفهمیدم، کدام یک از شعرهایی که خواندم پرت و پلا بود؟ وزنش درست نبود؟ قافیه نداشت؟
گفتم:
ـ نه، برادر عزیز، همه چیزشان درست بود جز اینکه درجای خودشان قرار نگرفته بودند.
فتح الله خان یک مرتبه از کوره در رفت و گفت:
ـ این چه حرفی است می زنی؟ در این دنیا گل و گشاد چه چیزی سر جایش نشسته است؟ مگر خودت سر جایت نشسته ای؟ تو الان باید مشغول «چرتکه» انداختن باشی و حساب نخود و لوبیایت را برسی، اما بدبختانه از زور بیکاری داری با ادبیات ور می روی! از شما می پرسم جای پارک اتومبیل حسن آقا کجاست؟ البته خواهی گفت جلوی منزل خودشان بی زحمت تشریف بیاورید ببینید اینجا که اتومبیل خود را پارک کرده است جلوی دولتسرای ایشان است یا بنده منزل؟ چه خوب فرموده شاعر:
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست
بهر طلب طعمه، پر و بال بیاراست
قدری دورتر برویم، بفرمائید ببینم، آفریقای جنوبی جای زعفران باجی است یا محل تولد «یان اسمیت» فلسطین چطور؟ تایمز لندن چه ارتباطی با بندر «هنگ کنگ دارد؟ چرا پایگاههای دریایی آمریکا در اقیانوس هند استقرار پیدا کرده اند؟ اینجاست که شاعر عنان اختیار از دست می دهد و می گوید:
ای دیو سپید پای در بند
ای گنبد گیتی، ای دماوند
آیا انصاف است این همه کارهای بی جا را ندیده بگیری و انگشت روی حرفهای من بگذاری؟
دیدم حق با فتح الله خان است و حرفهای حسابی می زند. گفتم:
ـ دوست عزیز! اینها که گفتی درست، ولی چاره چیست و چه کاری باید کرد تا این نابجائیها جای خودشان قرار بگیرند؟
گفت:
ـ راهش این است که مردم هر سرزمین دامن همت به کمر بزنند، جاروب بردارند و تمام این آشغالها را در زباله دان بریزند و جهان را از لوث وجودشان پاک کنند و اجازه ندهند خانه و کاشانه شاه محل تاخت و تاز تجاوزگران بشود، چنانکه شاعر شیرین سخن می گوید:
رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما فرود آ که خانه خانه توست
گفتم:
ـ فتح الله خان دیدی آخر سر هم خیطی بالا آوردی؟ ایا جای این شعر، اینجا بود؟!
شناسنامه ابوتراب جلی
نام: ابوتراب
نام خانوادگی: جلی
نامهای مستعار: رنجبر، خفی، خوشه چین، مجید کامروا، جلیل، رقم، رمق، ندا، شرر، ج، آراسته، فلانی، بازیگوش، مزاحم، میرزا کائنات، فیلسوف، علی ورجه، ونداد، و.....
محل تولد: دزفول
تاریخ تولد: (1277) 1327 هـ.ق
تاریخ وفات: 1377